دخترم با تو سخن می گویم گوش کن با تو سخن می گویم زندگی در نگهم گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر شاخه پر گل این گلزاری من در اندام تو یک خرمن گل می بینم گل گیسو گل لب ها گل لبخند شباب گل عفت گل صد رنگ امید گل فردای بزرگ گل فردای سپید میخرامی و تو را مینگرم تو همان خرد نهالی که چنین بالیدی راست چون شاخه سرسبز برومند شدی همچو پر غنچه درختی همه لبخند شدی دیده بگشا و در اندیشه گل چینان باش همه گل چین گل امروزند همه هستی سوزند کس به فردای گل باغ نمی اندیشد انکه گرد همه گلها به حوس میچرخد بلبل عاشق نیست بلکه گلچین سیه کرداریست که سراسیمه رود در پی گلهای لطیف تا یکی لحظه به چنگ ارد و ریزد برخاک دست او دشمن باغ است و ن...
بدون عنوان
